بهیناومهمانی
5شنبه شب باخاله جوانه وآرین وباباهارفتیم پارک حسابی بازی کردی ازاونجاکه دارو دیگه نمی خوری بازهم کم خوابی هاشروع شدوشماحسابی بهونه گیری می کنی البته اگه مشغوله بازی باشی بهونه نمی گیری البته بازی های بابه میلت وازاونجاکه عاشقه پارک هستی توپارک یک دقیقه هم نمی نشستی یکسره تو اسباب بازی ها بودی آرین چند باری گم شد وخداراشکرزودی پیدامیشد دیگه آخرهای شب ازشدت خستگی نمی تونستی روی پاهات بایستی کج کج راه می رفتی انگارمست ... شب هم ازشدت خستگی چندباری بیدارشدی وگر یه کردی من صبح زودرفتم خونه مادرچون مهمان داشت رفتم کمک ولی شمابعدبا بابافیروز اومدی وبیداربودی تاساعت ده شب قربونت برم شیرین زبونم خاله مهساودایی محسن دوباره زحمت کشیدن وا...
نویسنده :
الهام
11:23